محل لوگو

شعر در مورد دایی


شعر در مورد دایی

شعر در مورد دایی

با مجموعه شعر در مورد دایی خوب و عزیزم ، اشعاری زیبا در مورد دایی فوت شده ، زیباترین شعر در مورد دایی شدن و خواهرزاده در سایت پارسی زی همراه باشید

اشعار دایی

از این دنیا تو را می بوسم،(دایی)

بدان که تا ابد در قلب مایی

⇔⇔⇔⇔

دیگه مثل قدیما نیست..

چن تا بچه تو هر خونه

عمو عمه دایی خاله

فک و فامیل کی میدونه

اگه داره کسی بچه

مد الان یه دردونه…

⇔⇔⇔⇔

یادش بخیر

سبز جمعه های کودکی

دید و بازدیدهای سرزده

دیدار عمه و عمو و دایی

جایشون خالی

آش رشته و حلوای نذری

⇔⇔⇔⇔

بهترین یار جوانان بد و افسوووس برفت

بودودرغربت و تنهایی ،، دل ،،آزارنداد

⇔⇔⇔⇔

داییم مخابرات کار میکرد

بک بار بابا بزرگم زنگ زد ۱۱۸٫ گفت:مرتضی اونجاس؟؟ گوشیو بده بهش

اونام قطع کردن. بعد میگفت این دروغ میگه میرم سرکار:)))

شعر در مورد دایی جان

دایی ام راننده بود

پسرش خواننده بود

⇔⇔⇔⇔

تنها تو بودی مونس وهمدرد دایی

تنها تو بودی شمع مهر افروز دائی

⇔⇔⇔⇔

سر هر جمعه که میشد

پسرک، ناچاری

تا در خانه ی دایی میرفت

تا که دستی بکشد بر سر او

⇔⇔⇔⇔

دایی زاسفراین عمو زشهر مشهد

خاله ز سبزوار و عمه زشهر قوچان

⇔⇔⇔⇔

بی بی و بابا بزرگ و عمو و عمه و دایی

همه دور هم صمیمی با دود قلیون و چایی

⇔⇔⇔⇔

کاشکی با تو پسر دایی شوم

سوی یک پست مهم راهی شوم

⇔⇔⇔⇔

وقتی یورش نمودند اقوامم از خراسان

دایی ز اسفراین عمو زشهر مشهد

⇔⇔⇔⇔

دایی ام راننده بود

مرد گاز و دنده بود

⇔⇔⇔⇔

و در عصر یک مرداد زنده

با دایی پدرم لب ایوان می نشیند

⇔⇔⇔⇔

دانم که فرار تو تماشایی بود

همدست تو عمه و عمو دایی بود

⇔⇔⇔⇔

دایی ات غزلسراییست ، که چو او دگر نیاید

گرچه اش زمانه ِ پست ، سر ِ کینه و عِتابست

شعر در مورد دایی خوب

دایی موشه آورده

یک کیک با مغز گردو

یه دستبند طلایی

با هسته های هلو

⇔⇔⇔⇔

کنون نزدیک عیدست جان دایی

بود عیدانه در جیبت هنر کن

⇔⇔⇔⇔

عجب حال و هوای باصفایی

عمه،خاله و عمو و دایی

⇔⇔⇔⇔

یک هزاری بگیر از دایی

تا نبسته برو به نانوایی

⇔⇔⇔⇔

گرگ و گاو شیر ده دایی حسین

شعرهای ساده رحمان دوست

⇔⇔⇔⇔

راستی ، دایی به قربان دلت

کی تو شاعر بوده ای؟جان قابلت!

⇔⇔⇔⇔

دایی هنرمند زیبای من کو؟

مهربان و شیرین زبانم کو؟

⇔⇔⇔⇔

اینجا خاله می مالد موهایش را به حنا

اینجا دایی کشیده است خودش را به سنگ پا

⇔⇔⇔⇔

دایی های باحال تو حسابی مهربونن

توی تموم بچه ها قدر تو رو می دونن

⇔⇔⇔⇔

اسب سفید و حسنک کجایی

دفتر مشق من و دیکته دایی

شعر در مورد دایی شدن

تا دم ِعشق می رسد،خود چو غریبه میشود

از پس ِ خود چه میکشی دایی و عم و خاله را

⇔⇔⇔⇔

می رفتم از شهر،به روستایی

کرسی میزاشتم،به جان دایی!

⇔⇔⇔⇔

در خواب عمیق هم هوایی بشوم

نــوزاد بغــل راهی جــایی بشوم

از بس که تپل بود و سفید و زیبا

یک لحظه دلم خواست که دایی بشوم

⇔⇔⇔⇔

برای عاشق دلخسته ی شوت

نمیگیرد عزیزی! جای فوتبال

نه دایی! نه عمو، نه زن ، نه فرزند…

بسوزد ای خدا، بابای فوتبال

⇔⇔⇔⇔

برادرم وقتی چشم باز کرد

که دیگر جوانی رفته بود

و خواهرم موهای سرش را دزدیده بود

درست مانند خاله ام

خاله ای که از دایی میدزدید

نه آنکه میدانستند

⇔⇔⇔⇔

مادر! برایِ این که راضی باشی از من

افسانه یِ دایی امین را دوست دارم!

⇔⇔⇔⇔

یک شبی دیدم یواش از پشت در

او به دایی کل حسن نخ می دهد

⇔⇔⇔⇔

دیروز ، هـــــی ســـرکـــــــــوفت ، بابابــــزرگ ، برزخ

دایی … کتک ، تو … سخت … بی بی و کیسه یخ

⇔⇔⇔⇔

تو آقای گل جهان علی ِ دایی

من، توپ جمع کن ذخیره ی تراختورسازی

هردو فوتبالی اما

من کجا و تو کجا

مبلغ قابل پرداخت 0 تومان

  انتشار : ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۸               تعداد بازدید : 10946

تمام حقوق مادی و معنوی این وب سایت متعلق به "" می باشد

فید خبر خوان    نقشه سایت    تماس با ما